امت و فرصتِ انتخابِ میانِ عزت و ذلت
احمدرضا روح الله زاد مدیر مرکز اسناد و مطالعات راهبردی جمعیت دفاع از ملت فلسطین
شهید سید مجتبی نواب صفوی در آذرماه 1332دراجلاسی با عنوان «مؤتمر اسلامی» به میزبانی «جمعیت انقاذ فلسطین» و «مکتب الاسراء المعراج» در شب معراج پیامبر(ص) شرکت کرد.
70نفر از شخصیتهای بزرگ جهان اسلام در این اجلاس حضور داشتند، در اولین جلسه «مؤتمر اسلامی»، نواب صفوی در حضور سران کشورهای اسلامی و اندیشمندان مسلمان سخنرانی کرد، نواب صفوی پشت تریبون این اجلاس قرار گرفت و سخنرانی تندی به زبان عربی کرد.
جلسه که تمام شد، نواب همراه 70 نفر از سران کشورهای اسلامی برای بازدید از منطقههای اشغال شده قدس به مرز بیتالمقدس رفتند. کنار مرز، نواب مسجد مخروبهای را دید که داخل بخش اشغالی بیتالمقدس بود. روی تخته سنگی ایستاد و گفت: «آن مسجد مخروبه را میبینید، میخواهیم آنجا نماز بخوانیم، هر کس آماده شهادت است با ما همراه شود». سید راه افتاد و بقیه هم پشت سر او حرکت کردند، نواب با دستش سیم خاردارها را پایین کشید، سربازان اسراییلی دست به اسلحه بردند، آماده شلیک شدند و با حیرت نگاه میکردند، سران دنیای اسلام به سید جوان اقتدا کردند و نواب، قامت بست.
نواب صفوی کنار سیم خاردارهایی که بین اردن و اسراییل کشیده شده بود، گفت: «این ننگآور نیست که جز با اجازه اسراییل، ما مسلمانان نتوانیم قدم به خاک فلسطین بگذاریم؟»
« سوکارنو»، رییسجمهور وقت اندونزی، بعد از بازدید از نواب پرسید: «چرا این کار را کردی؟ نزدیک بود همه را به کشتن دهی»! نواب گفت: «بردم تا شهیدتان کنم تا ملتهای مسلمان با کشته شدن نمایندگان خود بیدار شوند».
اما افسوس و صد افسوس که آن حادثه رخ نداد و اسرائیل در منطقه تثبیت شد و خائنان نیز آرام آرام آرمان فلسطین و قدس شریف را رها کردند و دست تسلیم به سوی دشمن دراز کردند.
سال ها است که صهیونیست ها فرماندهان و رهبران مقاومت ضد صهیونیستی را یک به یک شهید می کنند اما حتی عرق شرم بر وجود امت اسلام ننشست. تا چه رسد که غیرت کنند و به تکلیف عمل کنند! لذا آنچه در چند سال اخیر و خصوصا در یک سال اخیر و خاصه در چند ماه گذشته دیدیم و آخرینش نیز شهید کردن فرمانده یحیی السنوار است، تنها و تنها از عافیت طلبی و دل بستن به دنیا از سوی مسلمانان است. ترس از مرگ چنان آنان را دربر گرفته است که هر حقارت و ذلت را خریدار شده اند.
آری با شهادت یک رهبر؛ باید یک ملت متولد شود. پوست بیاندازد. چیزی بیش از گذشته شود. حرکت کند. بلکه طوفان بپا کند. ملت باید غیرت کند. غیرت بورزد. حتی اگر باشند در این ملت کسانی که با رهبرشان، با فرماندهشان کاملا همسو نباشند. نقدها بر وی داشته باشند.اما ترور کردن رهبر یک ملت، یک فرمانده بزرگ از سوی دشمن، توهینی است به ملت و همه ملت بلکه همه امت، باید خونخواه رهبر و فرمانده خود باشند.
اگر این غیرت در ملت نبود، حقارت ارزانی آنان خواهد شد. این وعده حق است. شهادت رهبرانی که عمری در جهاد سپری کرده اند و صدق و خلوص شان، خورشیدوار بر اذهان تابیده است، در واقع امتحانی است از سوی خدا بر امت شان. این رهبران این فرماندهان رشید، در همه عمر معیار صداقت و خلوص و حقانیت بوده اند و شهادت شان، آن هم به دست دشمن، حجت را بر امت تمام می کند و اینک این امت است که باید انتخاب کند، که چون رود و چون سیل بخروشد و قیام کند و یا اینکه چون آبی مانده در یک مرداب، بگندد و بر مقعد مذلت بنشیند!
خدا شرایط هیچ امتی را تغییر نمی دهد مگر اینکه در خود تغییر ایجاد کنند و انتخاب کنند که از هزینه دادن یا همان جهاد با جان و مال و آبرو نهراسند. انتخاب کنند که در میدان حضوری مستمر و موثر داشته باشند. تنها در این صورت است که شایسته”نصرت الهی” خواهندشد و عروس پیروزی را در بر خواهند گرفت.
رهبران و فرماندهان مقاومت پس از یک عمر جهاد و هزینه دادن، مزد خویش از خدای خویش گرفته اند اما با شهادت آنها خدا ملت و امت را در دو راهی انتخاب تولد و یا ذلت قرار می دهد. شکی نیست که انتخاب هرکدام، با حذف دیگری همراه است. لذا اگر ملت و یا امت “تولد از نو” را انتخاب کند، بی هیچ تردیدی پیروز خواهد شد. اما اگر جان را در بند دنیا و ترس از مرگ سازد، شکی نیست که حقیرانه سلطه دشمن بر جان و مال و ناموس خویش را خواهد دید.
لذا این سنت الهی هیچگاه تغییری در آن نیست و اکنون با شهادت رهبران و فرماندهان مقاومت و قریب یکصدهزار زن و مرد و کودک و جوان و پیر طی یکسال گذشته در فلسطین و لبنان، ما را در میانه این دو انتخاب قرار داده است. باید از خود بپرسیم کدام را می خواهیم” عزت و یا ذلت”؟
دشمن با این حجم از وحشیگری تلاش دارد تا ناامیدی و یاس را در اذهان امت حاکم کند و اینکه هیچ روزنه پیروزی وجود ندارد اما هیهات مناالذله حسین علی علیه السلام در کربلا هنوز از پی قرن ها بلند است و تنها گوش جانی می خواهد تا بشنود. باید امت باور کند که “هل من ناصرا ینصرنی” روز عاشورا نه برای امام (ع) بلکه برای نجات امت بود و اینکه امت باید برای یاری خود؛ برخیزد.
امت باید بداند که با قبول اسلام و این باور که هیچ کس و هیچ چیز از حوزه فرمانروایی خدا بیرون نیست باید که در حزب خدا ثبت نام کند چرا که به قول شهید مرتضی آوینی” حزب الله هرچند وطن خویش را دوست میدارد اما از تعلقات جغرافیایی آزاد است. میهن او اسلام است و ایران را از آن دوست میدارد که درخت ایمان او در خاک مبارکش ریشه گرفته است. ایران امروز مرکز آن نور مقدسی است که در ظلمات این عصر درخشیدن گرفته است و فردای تاریخ را تا عصر عدالت جهانی روشن خواهد ساخت.” لذا اینک که ایران تمام قامت در خدمت امت اسلام است بر این امت است که این فرصت را غنیمت بشمرد و عزت را انتخاب کند.