در حالی که رژیم صهیونیستی هفتمین دهه از حضور بحرانزای خود در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا را پشتسر گذاشته و وارد دهه سوم از قرن بیستویکم میشود اما همچنان از مشکلات عدیده در ساختار سیاسی و حکومتی، عناصر دولت ـ ملتسازی، تعامل عادی با کشورهای غرب آسیا و معضلات اجتماعی و فرهنگی رنج می برد. این رژیم درحالی برای بقای فیزیکی خود میجنگد که در آرزوی به رسمیت شناختن و شناسایی از سوی کشورهای مسلمان است.
در علوم سیاسی عناصر چهارگانهای را برای تشکیل یک دولت بر میشمارند. سرزمین، جمعیت، حکومت و حاکمیت عناصر لازم محسوب میشوند اما طی سالهای اخیر شناسایی دولت به عنوان عنصر لازم و پنجم در کنار چهار عامل دیگر مطرح شده است. چرا که هر کشوری با وجود دارا بودن چهار عنصر مذکور ولی در صورتی که با عدم شناسایی کشورهای دیگر مواجه شود امکان زیست سیاسی نخواهد داشت. این عناصر در قبال رژیم صهیونیستی با قید و بندهای متعددی همراه است. چرا که این رژیم هنوز در حال مهاجرت دادن یهودیان از اقصا نقاط دنیا به فلسطین اشغالی با هدف تجمیع جمعیت لازم میباشد.
نامشخص بودن مرزهای جغرافیایی فلسطین اشغالی نیز از دیگر معضلات آن است. ضمن اینکه عدم مشارکت حدود دو میلیون فلسطینی مقیم فلسطین اشغالی اراضی اشغالی ۱۹۴۸ در ساختار حکومتی به معنای تبعیض سازمان یافته و آپارتاید رسمی بوده و این رژیم با مشکلاتی در این راستا دست و پنجه نرم می¬کند. مسئله شناسایی این رژیم نیز همواره یکی از مهمترین معضلات فراروی آن بوده است.
هرچند که این رژیم موفق شد در همان سالهای ابتدایی تاسیس خود، مهر تایید را از سوی کشورهای اروپایی و آمریکایی به دست آورد اما مشکل اصلی این رژیم، جنگ و درگیری و عدم شناسایی آن توسط همسایگان و کشورهای منطقه خاورمیانه بوده است که مسلمان نشین هستند. شناسایی این رژیم توسط مصر در قالب پیمان کمپ دیوید در سال ۱۹۷۹ و سپس اردن در سال ۱۹۹۴ موجبات ورود این رژیم به سیاست منطقهای را فراهم کرده است.
رژیم صهیونیستی پس از سه دهه مذاکره با تشکیلات خودگردان فلسطین عملاً با ارائه طرح الحاق کرانه باختری، برخلاف همه مذاکرات پیشین با این تشکیلات و قطعنامه های صادره از سازمان ملل، رفتار نمود. این رژیم در حال حاضر با کمک دولت امریکا تلاش می¬کند تا مشروعیت تاسیسی خود را با شناسایی از سوی کشورهایی چون بحرین، امارات متحدۀ عربی، سودان و مراکش تقویت نماید.
رژیم صهیونیستی به خاطر اندک بودن وسعت جغرافیایی و نداشتن عمق استراتژیک از آسیب پذیری نظامی و امنیتی بالایی برخوردار است. از همین رو در استراتژیهای امنیتی این رژیم همواره از اولین شکست به عنوان آخرین شکست و نابودی این رژیم تعبیر شده است. اسراییلیها از حضور گروه¬های مقاومت در سوریه به شدت نگران هستند و شرایط امنیتی جدید حادث شده در سوریه را به موازات حضور قدرتمندانه جنبش حزب الله لبنان در جنوب لبنان در قالب «جبهه شمال» در دکترین نظامی خود تفسیر می نمایند. علاوه بر این حضور گروه¬های مبارز حماس و جهاد اسلامی در نوار غزه و احتمال انتفاضه در کرانه باختری علیه سیاست های توسعه طلبانه همچون شهرکسازی، از جمله چالشهای فراروی این رژیم محسوب میشود. تنش¬های فزاینده میان رژیم صهیونیستی و دولت ترکیه طی یک دهه اخیر در کنار مشکلات کنونی این رژیم برای استحصال و صادرات گاز به اروپا از دیگر چالشهایی است که این رژیم با آن روبرو است.
در سطح نظام بینالمللی نیز اسراییلیها پس از هفت دهه پیروی از اصل تحت الحمایگی ایالات متحده امریکا، شاهد سوق یافتن مرکز ثقل سیاسی امنیتی جهانی از غرب (اروپا و آمریکا) به شرق آسیا می باشند. این مسئله صاحبنظران صهیونیستی را وادار به تفکر نموده و در نتیجه شاهد سیاستهای کج¬دار و مریز نسبت به روابطش با چین هستیم. چرا که ایالات متحده همواره به عنوان یک مانع بر سر راه گسترش روابط رژیمصهیونیستی با چین محسوب میشود.
اما شاید مشکل اصلی و چالش بنیادین رژیم صهیونیستی را در داخل جامعه گونهگون و متشتت بتوان مشاهده کرد. جامعه¬ای که به تعبیر سید حسن نصرالله سستتر از خانه عنکبوت است. سست بنیاد بودن جامعه رژیم صهیونیستی مشتق از عوامل و دلایل گوناگونی است که این رژیم را در دهه سوم قرن بیست و یکم با وجود برخورداری از توان هستهای و اقتصاد مبتنی بر فناوری پیشرفته، بسیار آسیب پذیر و شکننده ساخته است. رژیم صهیونیستی همواره ترس از ماندگار نبودن جامعه خود را دارد. یکی از عوامل مهم ماندگار نبودن این رژیم جعلی گسستهای گوناگون اجتماعی ـ فرهنگی و چالشهای اقتصادی ـ سیاسی و ذاتی درون این رژیم است که از جمله آنها عبارتند از: تفاوت های اساسی فرهنگی و زبانی، تبعیض نژادی میان یهودیان غربی و شرقی و به ویژه نسبت به یهودیان فلاشه یا سومالیاییتبار، ظهور گفتمانهای اعتراضی و تجدید نظرطلبانهای مانند پساصهیونیزم، حضور جریانهای فعال مخالف اندیشه صهیونیزم مانند ارتودوکسها، استمرار بحران هویت بر اثر مدرنیزاسیون و تداوم نگاه منفی اعراب اراضی اشغالی ۱۹۴۸ به یهودیان به خاطر نارضایتی از تبعیض قومی و نژادی علیه آنها، بحران کمبود جمعیت در مقایسه با رشد جمعیت فلسطینی¬ها، ناهمگونی فرهنگی و نژادی و عدم شکلگیری هویت واحد در میان خود یهودیان، تقویت جبهه مقاومت و گروه¬های مقاومت در منطقه، نظام انتخاباتی نامتناسب با وضعیت بحرانی این رژیم، انزاوی فزاینده منطقهای، انقلاب اسلامی ایران و بیداری اسلامی، میلیتاریستی شدن فضای سیاسی و …
در کتاب حاضر که متشکل از 13 مقاله میباشد، چالشها و مخاطرات رژیم صهیونیستی در سه فصل تنظیم شده است. چالشهای امنیتی، تیتر فصل اول بوده که شامل چهار مقاله است. نویسنده در مقاله اول با عنوان «چالشهای رو به رشد استراتژی فعلی رژیم صهیونیستی» ادعا می کند: به خاطر فراوانی چالش¬های امنیت ملی در چندین جبهه، احتمالا سیاست فعلی رژیم صهیونیستی منجر به وخامت اوضاع و جنگ تمام عیار شده و بحران سیاسی این رژیم مانع از طراحی و توسعه یک استراتژی متناسب میشود. طی ماههای آتی، احتیاط لازم باید در پیش گرفته شده و دولت جدید، استراتژی امنیت ملی را بهروزرسانی کند و در عین حال، اولویتهای جبهه¬های مربوط را مشخص و در مورد مفاهیم امنیتی بنیادین بحث و گفتگو کند. مقاله دوم نیز به مساله جبهه شمالی میپردازد. نویسندگان صهیونیست این مقاله، چالشهای استراتژیک در محیط امنیتی ـ نظامی رژیم صهیونیستی را مورد بررسی قرار می¬دهند. به زعم آنان خطرات وخامت اوضاعِ ناشی از استمرار درگیری بین جنگها، مشهود است؛ دولت اسد در حال بازیابی و نیز باز پسگیری سرزمین است اما همچنان به روسیه، ایران و حزب الله وابسته است. در این راستا مشخص کردن پاسخ به پروژه موشکهای نقطه¬زن ایران و حزب الله از جمله یک حمله پیشدستانه احتمالی؛ تحت فشار قرار دادن دولت اسد و بسیج حمایت ابرقدرت و قدرتهای بزرگ برای ممانعت از نفوذ منطقه ای ایران پیشنهاد می¬شود.
مایکل هرزوک نویسنده مقاله سوم با عنوان «ایران در پشت مرز رژیم صهیونیستی» است. وی مقاله را اینگونه شروع میکند: حضور نیروهای قدس سپاه ایران در سوریه و بهرهبرداری از ناآرامیهای آن و نیز توافق هستهای برجام در سال ۲۰۱۵ موجب شروع برنامههای جاهطلبانهای با هدف ایجاد یک جبهه نظامی قوی در برابر رژیم صهیونیستی شد که با افزایش توان موشکی حزب الله به شکل چشمگیر همراه بوده است و این رژیم نیز در پاسخ، تقابل نظامی را برای مقابله با برنامههای ایران آغاز نمود که تاکنون سبب افزایش بازدارندگی و در نتیجه کاهش احتمال بروز جنگ شده است. علاوه بر این، خروج آمریکا از برجام سبب افزایش تنشهای بین این دو شده و بازگشت تحریمهای شدیدتر آمریکا علیه ایران، سبب انجام اقدامات تحریک کننده ایران در خلیج فارس و دیگر مناطق منطقه شده است. وی همچنین پیشنهاد می¬دهد تجربه رژیم صهیونیستی راهکارهای مناسبی برای سیاستمداران امریکایی در مقابله با ایران می¬باشد.
«ایلایز سالتزمن» مقاله «بر سر دو راهی؛ تعریف رویکرد رژیم صهیونیستی به ثبات استراتژیک» را مینویسد. به باور وی به دنبال یک بحث و مناظره شدید داخلی میان مخالفان و موافقان گزینه هستهای، دیوید بن گوریون، نخستوزیر و وزیر دفاع وقت، با قاطعیت تصمیم گرفت که تسلیحات هستهای در معماریِ از پیش موجود استراتژیک و دکترینیِ ارتش رژیم صهیونیستی ادغام نشود و گزینه هستهای نظامی در کنار نگرش امنیتی متعارف رژیم صهیونیستی، به شکل مخفیانه توسعه یابد. چرا که از یک چشم انداز اسراییلی، کاربرد رایج اصطلاح «ثبات استراتژیک»، نامناسب است و تا حد زیادی، اهداف مورد نظر و سیاست¬های عملی دولت-های پی در پی رژیم صهیونیستی را وارونه جلوه میدهد. زمانی که رهبران و طراحان استراتژیست رژیم صهیونیستی در مورد ثبات استراتژیک فکر میکنند، اغلب بر ثبات منطقهای و شیوههای متعارف دستیابی به آن فکر میکنند. نه هیچ اتکای بیش از حدی بر ریشههای هستهای بازدارندگی، آنچنان که تجربه شوروی- آمریکا در طول جنگ سرد ایجاب میکرد، وجود دارد و نه هیچ ترسی از یک جنگ هستهای فراگیر. وی ادامه میدهد زمانی که رژیم صهیونیستی، نگرش هستهای خود را در دهه 1960، مورد بحث و بررسی قرار داد، بن گوریون، تصمیمی استراتژیک گرفت که به سمت یک برنامه نظامی تسلیحاتیِ مبهم و قابل انکار حرکت کند که بخش جدایی ناپذیری از نگرش امنیتیِ فراگیر رژیم صهیونیستی نباشد. در نتیجه، سیاست ابهام هستهای، معرفی شد و تا امروز دنبال شده است.
فصل دوم بر چالشهای اجتماعی و سیاسی داخلی متمرکز است. شش مقاله از 13 مقاله کتاب، در این فصل گردآوری شده است. پنجمین مقاله کتاب با عنوان «جامعه رژیم صهیونیستی: چالش¬های پایداری اجتماعی» توسط چند نویسنده موسسه مطالعات امنیت ملی رژیم صهیونیستی به نگارش در آمده است. مئیر الران و همکارانش در این مقاله مدعیاند بحران سیاسی مستمر و گفتمان تفرقه افکنانه، قطبی شدن جامعه رژیم صهیونیستی را تشدید و همبستگی را تضعیف می¬کند و پایداری اجتماعی در مواجهه با چالشهای شدید امنیتی ممکن است تضعیف شود و در این راستا پیشبرد سرمایهگذاری در زمینه آمادگی، بر اساس یک طرح چند ساله آگاهانه که بتواند جامعه رژیم صهیونیستی و جبهه داخلی را از طریق ایجاد و تقویت مکانیسمهای ایستادگی موجود، تقویت کند پیشنهاد میشود.
مقاله بعدی روند افزایشی تضعیف دموکراتیک و عقبگرد قانونی در رژیم صهیونیستی را بررسی میکند. نادیو موردخای و یانیو روزنی با تمرکز بر پس¬رفت¬های قانونی- حقوقی در رژیم صهیونیستی مقاله «یک دولت یهودی و در حال افول؟ عقب گرد قانونی در رژیم صهیونیستی» را نوشتند و معتقدند: رژیم صهیونیستی طی سالهای اخیر دچار تغییرات زیادی شده است. اگر در گذشته شهرت آن به خاطر این شعار بوده که «تنها دموکراسی خاورمیانه» محسوب میشود، هم اکنون این موضوع زیر سوال رفته است. اگر چه بررسیهای متعددی درباره تغییر سیاسی و انتقال قدرت به نخبگان جدید در دوره نتانیاهو به عمل آمده، اما این دوره طولانی، کمتر از لحاظ پیامدهای دموکراتیک آن مورد مطالعه قرار گرفته است. تمرکز بر نتایج سلطه سیاسی نتانیاهو که طی سالهای اخیر به صورت هژمونی درآمده و نیز پیامدهای آن بر سیستم دمکراسی رژیم صهیونیستی به ویژه نظم شکننده قانونی آن، اهمیت فراوانی دارد. آنان اضافه می¬کنند: مطالعه حاضر به بررسی قانون اساسی و مشروطیت رژیم صهیونیستی و انقلاب مشروطیت در آن میپردازد و به جای اشاره به رژیم صهیونیستی به عنوان یک نمونه موفق لیبرال دموکراتیک غربی، آن را به «جهان جنوب» نزدیکتر میدانیم.
هفتمین مقاله به درگیریهای مربوط به مسئله هویت دولت و جامعه رژیم صهیونیستی میپردازد. عبدالغنی سلامه مینویسد: بعد از تصویب قانون کشور یهود در ژوئیه 2018 که به موجب آن یهودی بودن دولت اعلام شد مسئلهای که وجود دارد آن است که آیا این قانون باعث ایجاد بحث و جدل در محافل رژیم صهیونیستی بین گروهی که دولت دموکراتیک می¬خواهند و گروهی که دولت یهودی دینی میخواهند، میشود یا خیر؟ چرا که در این قانون، کلمه¬ای به نام دموکراسی وجود ندارد. این قانون، نتیجه تقویت قدرت راستگرایان افراطی دینی و ملی در رژیم صهیونیستی و سیطره آنها بر بیشتر نهادهای دولتی و اجتماعی و هویت رژیم صهیونیستی بود. به هر حال مسئله اساسی این است که آیا درگیری و تنش بین سکولارها و متدینین، درگیری سیاسی – ایدئولوژیک است یا شکاف اجتماعی؟ آیا این درگیری منجر به دودستگی اجتماعی و جنگ داخلی میشود؟ آیا این درگیری مربوط به هویت دولت و جامعه است یا مربوط به شیوه¬های زندگی ساکنان یهودی؟
«شکاف شهرکنشینان: بررسی بنبست سیاسی در رژیم صهیونیستی» عنوان هشتمین مقاله است. لیف گرینبرگ در این مطلب به بحران سال 2019 در رژیم صهیونیستی که منجر به بسیج قومی ـ قبیلهای در آن شد اشاره و ادعا می¬کند تنش داخلی و ناامیدی جامعه مدنی از احزاب سیاسی در محافل حکومت آینده رژیم صهیونیستی به وجود خواهد آمد. در نهایت، ناامیدی از حکومت و دودستگی داخلی بین نخبگان این رژیم منجر به ساماندهی جامعه مدنی و آغاز درگیری¬های داخلی در رژیم صهیونیستی خواهد شد. به زعم وی بسیج قومی- قبیله¬ای نتیجه وجود جامعه¬ای است که از دودستگی عمیق بین گروههای مختلف فرهنگی رنج می¬برد و قدرت مقابله با پیامدهای ویرانگر پروژه شهرکسازی و رژیم یهودی دارای رویکرد برتری¬جویانه را ندارد. هم¬چنین این وضعیت نتیجه عدم رغبت نخبگان اروپایی یهودی به تأیید گروههای عربی و میزراحی و دینی در رژیم صهیونیستی و تلاش آنها برای حفظ قدرت¬شان است.
احمد دبش نویسنده مطلب «نابودی تاریخ نگاری توراتی به منظور اثبات پیشینهای برای رژیم صهیونیستی» معتقد است: باستان شناسان نتوانستهاند دلیلی به دست آورند که صراحتاً یا به صورت کنایه آمیز اشارهای به مملکت داوود و سلیمان در فلسطین داشته باشد در حالی که روایت کتاب «سموئل دوم» و کتاب «پادشاهان اولیه» به عنوان بخش هایی از تورات [تحریف شده] عنوان میکنند که داوود (پیامبر)، امپراتوری بزرگی را از نیل تا فرات ایجاد نمود و سلیمان(نبی) بعد از وفاتش آن را به ارث برد، باستانشناسان نتوانستند چیزی دال بر ذکر حداقل یکی از پادشاهان بنی اسراییلی در جغرافیای منطقه و فلسطین پیدا کنند این در حالی است که گروههای کارشناسی باستان شناسی در ۳۰۰ مکان در فلسطین مشغول حفاری شدهاند. بنابراین با تبیین وجود تناقض میان گفتههای تورات تحریف شده در خصوص جزئیات اماکن جغرافیایی و گواهیهای باستانشناسی مبنی بر اینکه آثار واضحی برای رخ¬دادن تجربه بنی¬رژیم اسراییلی در فلسطین و منطقه عراق تا شام و حتی در مصر وجود ندارد میتوان گفت که گفتمان تاریخی تورات [تحریف شده]، جغرافیای تورات را جعل کرده است.
لیهی بن شطریت با مطالعه اعتراضات یهودیان فلاشا و نژادپرستی در رژیم صهیونیستی تلاش میکند از طریق کشف واقعیت جامعه کنونی اتیوپیتبارهای رژیم صهیونیستی با پیوند برقرار کردن بین معضل محرومیتهای اجتماعی و اقتصادی در پرتو نقش تبعیض سیستماتیک و روشمند قومی همه جانبه که از سوی دو نهاد پلیس و دادگستری به همراه استمرار روش به حاشیه راندن اتیوپیتبارها، اعتراضات اخیر را در متن آن چارچوب بندی کند. این مقاله تناقض ادغام اقشار مختلف در جامعه رژیم صهیونیستی را بررسی میکند. همچنان که استدلال میکند ربط بین مبارزه علیه نژاد پرستی و درخواست تساوی بین جوامع مختلف حاشیهای ـ اعم ازیهودی و غیر یهودی ـ بزرگترین چالش دولت راستگرای افراطی بنیامین نتانیاهو و گفتمان قومگرایانه (ناسیونالیستی) موجود در رژیم صهیونیستی خواهد بود.
چالشهای سیاست خارجی رژیم صهیونیستی در فصل سوم، سه مقاله را در برمیگیرد. اولین مقاله با عنوان «افکار عمومی در آمریکا و منازعه فلسطین – رژیم صهیونیستی (2020-2000)» اعلام می¬کند: دادهها و تحلیل نظرسنجیها از افکار عمومی در آمریکا درباره سه موضوع – دیدگاه درباره رژیم صهیونیستی و تشکیلات خودگردان، حمایت از طرفین (رژیم صهیونیستی و فلسطین)، پشتیبانی از تاسیس یک دولت مستقل فلسطینی- نشان میدهد که از سال 2000 تا 2020، آمریکاییها همواره به رژیم صهیونیستی با نظر مساعد و به تشکیلات خودگردان به شکلی غیرمنصفانه مینگرند و در مقایسه با فلسطینیها، طرفداری بسیار بیشتری از اسراییلیها میکنند. البته آنها به طور روزافزونی حامی تاسیس یک دولت مستقل فلسطینی در کرانهباختری و نوارغزه هستند، روندی که میتواند ناشی از وجود یک دولت فلسطینی در طرح صلح دونالد ترامپ باشد.
دو مقاله آخر کتاب به مساله چین و رژیم صهیونیستی میپردازد. شیرات افرون و همکارانش در مقاله «تحول در روابط چین و اسراییل» ضمن اشاره به گسترش سریع روابط بین چین و رژیم صهیونیستی در حوزههای مختلف از جمله دیپلماسی، تجارت، سرمایهگذاری، ساخت و ساز، مشارکت آموزشی، همکاری علمی و گردشگری مدعی است فناوری پیشرفته و موقعیت جغرافیایی رژیم صهیونیستی به عنوان بخشی از ابتکار کمربند و جاده (جاده ابریشم) منافع اصلی چین (در رژیم صهیونیستی) هستند و رژیم صهیونیستی نیز به دنبال آن است تا روابط استراتژیک، اقتصادی و راهبردی خود با سریعترین اقتصاد بزرگ جهان را گسترش دهد و بازار صادراتی و سرمایهگذاری خود را از ایالاتمتحده و اروپا فراتر ببرد. وی در ادامه مینویسد: اگرچه تحول روابط با چین، فرصتهای مهمی برای رژیم صهیونیستی فراهم میآورد، اما همچنین این رژیم را در معرض تهدیدات گوناگون قرار میدهد. روابط غیررسمی بین رژیم صهیونیستی و چین به سال 1979 باز میگردد اما ماهیت روابط آنها گسترش و تغییر یافت و شامل همکاری در علم و فناوری، سرمایهگذاری چین در زیرساختهای این رژیم و همکاری دانشگاهی شد. چین با یک تجارت دوجانبه به ارزش 11 میلیارد دلار در سال 2017، پس از ایالاتمتحده و اتحادیه اروپا، تبدیل به سومین شریک بزرگ تجاری رژیم صهیونیستی شده است. در سال 2014، کالاهایی که رژیم صهیونیستی از چین وارد کرد بیش از کالاهایی بود که از ایالاتمتحده وارد نمود. همچنین این دو در حال مذاکره برای دستیابی به یک موافقتنامه تجارت آزاد هستند. در سال 2015، با وجود مخالفت ایالاتمتحده، رژیم صهیونیستی یکی از اعضای موسس بانک سرمایهگذاری زیربنایی آسیا، یکی دیگر از ابتکارات چین، شد. در سال 2015، سرمایهگذاری چین در شرکتهای فناوری رژیم صهیونیستی افزایش چشمگیری داشت به طوری که 40 درصد از سرمایههای پرریسک وارد شده به رژیم صهیونیستی از چین وارد شده بود. همچنین روابط بازرگانی گستردهتر بین آنها شکوفا شد و در مارس 2017، در طول دیدار نتانیاهو از چین، دو کشور ده موافقتنامه تجاری و دوجانبه به ارزش 25 میلیارد دلار امضا کردند. طبیعتا ایالات متحده گسترش این روابط با این کیفیت و کمیت را بر نمی¬تابد.
آخرین مقاله از هیدایی سگو بر فروش سلاح¬های چینی به خاورمیانه متمرکز شده است. وی چین را ابرقدرتی میداند که به لحاظ سیاسی، اقتصادی، نظامی و … در حال رشد است و دارای چشمانداز بینالمللی و منافع جهانی است و به همراه برنامههای سیاسی و اقتصادی، نیازهای امنیتی و نظامی چین نیز افزایش یافته است. بنابراین، در سالهای اخیر، بودجه نظامی چین، به همراه اقدامات پیشگامانه آن مانند ساخت و تولید مستقل اولین ناو هواپیمابر و تاسیس اولین پایگاه نظامی چین در خارج از آن، افزایش یافته است. صادرات نظامی چین به خاورمیانه از اواسط دهه 1970 آغاز شد و در دهه 1980 به اوج خود رسید. پس از آن، میزان صادرات چین در حال افول است و میزان صادرات آن در مقایسه با انتقال تسلیحات از ایالات متحده، روسیه و کشورهای غربی به منطقه ناچیز است. با این حال، به نظر میرسد تغییراتی به دلیل- گسترش منافع چین و تعمیق روابط اقتصادی آنها در خاورمیانه، رشد صنایع نظامی آنها و جذابیت فزاینده تکنولوژی نظامی ساخت چینی ـ در حال ظهور است. به عنوان مثال، صادرات محصولات ارزان قیمت منحصر به فرد و با کیفیت مناسب، مانند هواپیماهای جنگی بدون سرنشین برای فروش به کشورهایی از منطقه که تحت محدودیت¬های سیاسی دیگر ابرقدرتها قرار ندارند، صورت میگیرد. صادرات نظامی چین به خاورمیانه و تأثیر احتمالی آن¬ها بر محیط استراتژیک رژیم صهیونیستی از اهمیت بالایی برخوردار است و در این مقاله مطالعات موردی در خصوص پنج واردکننده اصلی منطقه¬ای چین یعنی؛ مصر، عراق، ایران، ترکیه و عربستان سعودی مورد تجزیه و تحلیل قرار می¬گیرد. در ابتدا به طور مختصر تاریخچه صادرات نظامی چین به این کشورها و تسلیحات چینی موجود در منطقه بررسی میشود. سپس روندهای فعلی و آینده در تولید تسلیحات در چین و عرضه احتمالی آنها به مشتریان در خاورمیانه را شرح می¬دهد. سرانجام، نفوذ سلاحهای چینی را در میان نظامیان ایرانی، سعودی و مصری تحت تأثیر عوامل سیاسی، نظامی، اقتصادی و تکنولوژیکی در سالهای آینده ارزیابی می کند.